نویسنده: دکتر محمد عماره
مترجم: محمد ابراهیم ساعدی رودی
تمام تمدنها «انسانی» هستند، به این معنی که تمدن دستاورد پیشرفت و ترقّی از نردبان شهرنشینی و یک جانشینی است. سایر تمدنها در این واقعیت با هم مشترکند.
اما تصور فلسفی تمدنها دربارهی جایگاه انسان در هستی با هم متفاوت است و علی رغم این که تمام تمدنها ساخته و پرداختهی بشر است ولی قضاوت در این تصور از ویژگیهایی است که تمدنها را از هم متمایز میسازد.
در فلسفهی تمدن هند (نیروانا=nirvana) و برخی از مذاهب عرفانی، مثل گنوسیه و باطنیه، انسان هیچ جایگاهی ندارد و حقیر و مجبور است. تنها راه رستگاری فنا شدن در مطلق یا ذات (حق – الله) است.
ب: در تفکر مادی حاکم بر تمدن غرب، از یونان باستان گرفته تا نهضت نوین اروپا، انسان به مرتبهی خدایی صعود میکند و آقای جهان هستی میشود و میتواند در عمران و آبادانی، آزادانه و به اختیار خود، حرام دینی را حلال، و حلال دینی را حرام کند و این را یکی از حقوق طبیعی خود میداند، حقی که پایبند هیچ یک از قوانین آسمانی در بنای این عمران نیست.
ج: ولی از دیدگاه اسلام، مقام انسان در هستی، مقام جانشین خداوند در آباد کردن زمین است.
جانشینی که آزاد، توانا، صاحب اراده و فاعل است؛ ولی در محدودهی بندهای عهد و پیمان جانشینی که همان شریعت خداوند است، انسان در جهان سرور و آقاست، اما سرور و آقای هستی نیست. به دلیل آن که وی جانشین سرور و آقای کل هستی است و به قول محمد عبده (1265- 1323 ھ /1849 – 1905 م). «به راستی فقط بندهی خداست و بعد از خدا سرور و آقای همه چیز است»!
بینش اسلام دربارهی جایگاه انسان در هستی یکی از ویژگیهای تمدن اسلامی به شمار میآید که آن را از دیگر تمدنهای بشری متمایز میسازد. این بینش نیز ثمرهی اعتدال و میانه روی اسلام است که مقام خلیفه و جانشین را در میان دو گرایش افراطی «معبود قرار دادن» انسان و تفریط «هیچ نقشی برایش قایل نشدن» قرار میدهد. این بینش یکی از ثمرات تفکر اسلامی در مورد محدودهی کار و تدبیر امور توسط ذات الهی است. وقتی که خداند - فراتر از خلقت- به تدبیر امور مخلوقات میپردازد، این تدبیر و چاره جویی مقدمه ای برای سرپرستی و راهنمایی انسان است و این مقدمهی همان عهد و پیمان جانشینی است که انسان را حامل امانت میگرداند -نه این که هیچ نقشی ندارد و مجبور است و پوچ- چنان که انسان نمیتواند از چارچوب تدبیر الهی خارج شود. انسان جانشین خالق تدبیر کنندهی امور هستی است.
تصور اسلامی دربارهی انسان به عنوان خلیفهی خدا در زمین و تصور ذات الهی به عنوان تدبیر کنندهی امور هستی دو روی یک سکه اند و شاید مهمترین شاخصهایی باشند که تمدن اسلامی را از دیگر تمدنها متمایز میسازد و ممیزات فراوان دیگری از آن¬ها به وجود میآید که تمایز هویت و خصوصیت فلسفهی تمدن اسلامی را نسبت به دیگر تمدن¬ها ثابت میکند.
اندیشهی خلافت و جانشینی بازتاب زیادی در عرصهی تمایز تمدن اسلامی دارد، این بازتاب در فلسفهی متمایز اسلامی در ارتباط انسان با مال و ثروت به چشم میخورد، به طوری که انسان مالک مجازی مال و سود آن است و در قبال اموالی که به او داده شده از سوی مالک حقیقی آن، یعنی خدا میثاق و مسئولیتی هم بر عهده اش گذاشته شده است:
(... وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ...). [الحدید:7].
«... و از چیزهائی ببخشید که شما را در آنها نماینده (خود در تصرف، و جانشین دیگران در بهدست گرفتن اموال) کرده است ».
انسان حاکم است ولی در عین حال مکلف، که بر وفق بندهای عهد و میثاق جانشینی حکم کند:
(وَأَنِ احْکُم بَینَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَیکَ...).[ المائده: 49].
« و (به تو ای پیغمبر فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که (با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند)... ».
(یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ...).[ص: 26]
«ای داود! ما تو را در زمین نماینده (خود) ساختهایم (و بر جای پیغمبران پیشین نشاندهایم) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد... ».
انسان دارای حقوقی هم هست، ولی حقوق خدای سبحان حاکم بر آن است. انسان دارای مصالحی هست، ولی باید شرعی و معتبر باشد. انسان آزادی هم دارد، ولی این آزادی در چهارچوب عهد و پیمان جانشینی است و دولتی که برپا میکند باید نماینده و در اختیار ملتی باشد که خلیفه و جانشین خداست و اختیارش در چهارچوب شریعت الهی است.
مقام جانشینی که خدا برای آبادانی زمین به انسان اختصاص داده، بیانگر ویژگی بینش اسلامی است و پایبندی وی به برپایی تمدن اسلامی، آدمی را در آن واحد انسان و الهی گردانیده که سبب تحقق مفهومی میشود که در هنگامهی خلقت، فرشتگان از درک آن عاجز گردیدند:
(وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ) [البقرة: 30].
« زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم (تا به آبادانی زمین بپردازد و آن زیبانگاری و نوآوری را که برای زمین معین داشتهام به اتمام رساند و آن انسان است.
فرشتگان دریافتند که انسان بنا به انگیزههای سرشتی زمینیاش فساد و تباهی برپا میدارد. پس برای دانستن نه اعتراض کردن از خدا پرسیدند که حکمت برتری دادن انسان بر ایشان برای امر جانشینی چیست و) گفتند: آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت، و حال آن که ما (پیوسته) به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم؟ گفت: من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید».
چنان که تحقق فلسفهی جانشینی و ضوابط خلافت، انسان جانشین را در آن واحد انسان ربانی میگرداند.
چرا که برپادارندهی تمدن انسانی و اسلامی است. و به این ترتیب است که تمدن اسلام از تمدنهایی که انسان را به حد «خدایی» میرساند یا هیچ حقی برای انسان قایل نیست، متمایز میشود.
نظرات
همهی تمدنها انسانیاند اما بحث اصلی بر سر این مطلب است که این تمدن حول چه اصلی شکل گرفته است به عنوان مثال برخی معتقدند که تمدن اسلامی اساسا بر حول محور متن شکل گرفته و متنمحور است ولی تمدن کنونی غرب بر حول محور عقل شکل گرفته و عقلمحور است.